نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان



 
فیزیکدانان در موقعیتی نه چندان متفاوت با موقعیت آلفرد نوبل (1) گرفتار آمده اند. آلفرد نوبل پرقدرت ترین ماده انفجاری زمان خود را اختراع کرد که بهترین وسیله ممکن برای ویرانگری بود. برای پرداختن کفاره ی این گناه، و برای آرامش بخشیدن به وجدان بشری خویش بود که جایزه ای برای اعتلای امر صلح و برای تحقق صلح بنیاد نهاد. امروز هم فیزیکدانهایی که در ساختن و پرداختن وحشت بارترین و خطرناکترین سلاح تمام دورانها مشارکت داشته اند با همین احساس مسئولیت، اگر نگوییم گناه، دست به گریبانند. ما نمی توانیم از هشدار دادن، و هشدار دادن مکرر، چشم بپوشم، ما نمی توانیم و نباید ذره ای سستی به تلاشهای هشدار دهنده مان راه دهیم. خاصه به تلاشهایمان برای آگاه ساختن ملتهای جهان، بخصوص حکومتهایشان، از مصیبتی ناگفتنی که به یقین پدید خواهند آورد، مگر آنکه نگرش خود را در برابر همدیگر و در برابر آینده ای که باید بسازند، تغییر دهند. ما به ایجاد این سلاح جدید کمک کردیم تا مانع آن شویم که دشمنان بشریت پیش از ما بدان دست یابند، چیزی که اگر تحقق می یافت، با شناختی که از طرز فکر تازیها داریم بیگمان به معنای ویرانی تصور ناپذیر، و بردگی بقیه جهان می برد. ما این سلاح را به دست مردم انگلستان و امریکا سپردیم تا همچون امنای تمام بشریت، همچون مبارزان راه صلح و آزادی، پاسدار آن باشند.
اما تا امروز اثری از تضمین صلح ندیده ایم، تا امروز اثری از تضمین صلح ندیده ایم، تا امروز اثری از تضمین آزادیهایی، که در منشور اتلانتیک به ملتهای جهان نوید داده شده بود، ندیده ایم. جنگ را برده ایم، ولی صلح را نه. قدرتهای بزرگ، که در جنگ متفق بودند، امروز بر سر استقرار صلح متفرق اند. به تمام دنیا نوید داده شده بود که از ترس رهایی خواهد یافت، ولی در عمل، پس از پایان جنگ، ترس و وحشت بسی بیشتر شده است. به دنیا نوید داده شده بود که از غم بینوایی و نیاز خواهد رست، ولی امروز بخشهای وسیعی از دنیا با گرسنگی دست به گریبان است، حال آنکه بخشهایی دیگر در وفور و رفاه روزگار می گذرانند. به ملتها وعده آزادی و عدالت داده شده بود. ولی ما شاهد این منظره اندوهبار بوده ایم و هنوز هم هستیم که چگونه ارتشهای «آزادیبخش» مردم خواهان استقلال و برابری اجتماعی را به گلوله می بندند، و به زور اسلحه از احزاب و شخصیتهایی حمایت می کنند که به نظر می رسد مناسبترین عوامل برای حفظ بعضی منافع معین اند. مسائل ارضی، و جر و بحثهای مربوط به قدرت، با همه کهنگی و بی فایدگیشان، هنوز هم بر خواستهای اساسی مانند رفاه و عدالت همگانی سایه می افکنند...
تصویر دنیای پس از جنگ ما چندان درخشان نیست. تا آنجا که به ما فیزیکدانان مربوط می شود، ما سیاستمدار نیستیم و هیچ گاه هم تمایلی به مداخله در سیاست نداشته ایم. ولی ما به بعضی چیزها آگاهیم که سیاستمداران را بدانها راهی نیست. و به همین سبب وظیفه خود می دانیم که دهان بگشاییم و به مسئولان امر گوشزد کنیم که راهی برای فرار به کنج آسایش وجود ندارد، فرصت زیادی در پیش نیست تا گام به گام حرکت کنیم و تغییرات لازم را به آینده ای نامعلوم محول گردانیم، مهلت زیادی برای چانه زدنهای بی اهمیت باقی نمانده است. موقعیت اقتضا می کند که تلاش شهامت آمیزی به عمل آید، تلاش برای دگرگون ساختن ریشه ای سراسر نگرشمان، و کل مفهوم سیاست. امید است طرز تفکری که آلفرد نوبل را به ایجاد نهاد بزرگش واداشت، روح اعتماد و اطمینان، روح بخشندگی و برادری میان انسانها، حاکم بر ذهن و فکر کسانی شود که تصمیم گیریهایشان تعیین کننده سرنوشت ماست. در غیر این صورت تمدن بشری محکوم به فناست.

همه کس از موقعیت دشوار و تهدید آمیزی که جامعه بشری ـ با سرنوشتی مشترک ـ در آن گرفتار آمده است آگاهی دارد، ولی چندان تحرکی برای رهایی از این موقعیت به چشم نمی خورد. بیشتر مردم سرگرم زندگی روزمره خود هستند: آنان، نیمه هراسان و نیمه بی اعتنا، به نظاره نمایش در عین حال مضحک و دلخراشی نشسته اند که در برابر چشم و گوش سراسر دنیا بر صحنه بین المللی جریان دارد. اما بر این صحنه، که بازیگرانش نقشهای معین خود را زیر روشنایی خیره کننده نورافکنها ایفا می کنند، سرنوشت فردای ما، و زندگی یا مرگ ملتهاست که رقم زده می شود.
هر گاه مسئله اساسی مربوط به چیزهایی مانند بمب اتمی و دیگر وسایل انهدام جمعی نبود، که ساخته دست بشرند و همه انسانها را به یکسان تهدید می کنند، وضع صورت دیگری به خود می گرفت. برای مثال، اگر نوعی طاعون مسری سراسر جهان را مورد تهدید قرار می داد، وضع و حال دیگری پیش می آمد. در چنین موردی، به یقین شخصیتهای کاردان و با وجدان گرد هم می آمدند و برای مبارزه با طاعون به طرح نقشه ای هوشمندانه می نشستند. پس از رسیدن به توافقی اصولی درباره بهترین و درست ترین راهها و چاره ها، نقشه خود را به دولت ارائه می کردند. دولتها قاعدتاً مخالفتی جدی به عمل نمی آوردند و، برعکس، با سرعت هر چه تمامتر به تدارک وسایل لازم و اتخاذ تدابیری مقتضی همت می گماشتند. بی گمان آنها هرگز نمی اندیشیدند که جریان امور را طوری هدایت کنند که تنها کشور خودشان از بلای طاعون در امان بماند و کشورهای همسایه قربانی شوند.
آخر مگر وضع ما در این روزها قابل قیاس با چنین تهدیدی نیست؟ مردمان از دیدن و تشخیص دادن این وضع عاجزند، چون دیدگانشان بر اثر تعصب و هوای نفس کور شده است. ترس و اضطراب عمومی مایه کینه توزی و پرخاشگری است. سازگاری با مقاصد و فعالیتهای جنگجویانه فکر و ذهن آدمیان را به فساد و تباهی کشنده است؛ و در نتیجه، تفکر هوشمندانه، عینی و انسانی محلی از اعراب نمی یابد، و حتی به اتهام میهن پرستانه نبودن مورد بدگمانی و سرکوب قرار می گیرد.
تردیدی نیست که در اردوی مقابل هم مردمان سلیم النفس و آکنده از احساس عدالت کم نیستند، و اینان نیز مسلماً مشتاق و آرزومندند که گردهم آیند و با تمام توان خود به جست و جوی راه حلی برای مشکلات عملی بپردازند. ولی تلاشهای چنین افرادی عبث می ماند چون برایشان امکانپذیر نیست که گردهم آیند و به طور غیررسمی به بحث و تبادل نظر بنشینند.
منظورم اشخاصی است که به نگرشی عینی درباره مسائل عادت کرده اند و تحت تأثیر ناسیونالیسم مبالغه آمیز و دیگر تعصبات قرار نمی گیرند. همین جدایی اجباری مردم هر دو اردوگاه است که، به اعتقاد من، یکی از موانع عمده دستیابی به راه حلی پذیرفتنی برای مسئله داغ و سوزان امنیت بین المللی است.
تا زمانی که تماس بین دو اردوگاه محدود به مذاکرات رسمی باشد، من امیدواری زیادی به حصول توافق هوشمندانه ندارم، خاصه آنکه ملاحظات مربوط به حیثیت ملی، و همچنین سخنرانیهای رسمی و نمایشی درباره منافع توده ها دو عاملی هستند که هرگونه پیشرفت معقول را در این زمینه تقریباً ناممکن می سازند. هر پیشنهادی که به طور رسمی از یک طرف برسد، فقط به دلیل همین رسمی بودن، در نظر طرف دیگر مشکوک و حتی ناپذیرفتنی می نماید.
در پشت تمام مذاکرات رسمی، تهدید زور و قدرت عریان ـ هر چند به طور پوشیده ـ خودنمایی می کند. روش رسمی فقط هنگامی به بار می نشیند که قبلاً زمینه کار، با گفت و گوهای غیررسمی و صادقانه بخوبی هموار شده باشد. ابتدا باید این اعتقاد به دست آید که یافتن راه حل مناسبی که برای هر دو طرف رضایت بخش باشد امکانپذیر است. سپس می توان مذاکرات عملی را با امید کافی به موفقیت نهایی آغاز کرد.
ما دانشمندان معتقدیم که آنچه ما و همگنانمان در چند سال آینده انجام دهیم یا انجام ندهیم، تعیین کننده سرنوشت تمدن ما خواهد بود، و وظیفه خود می دانیم که این حقیقت را به طرزی خستگی ناپذیر آنقدر تکرار کنیم تا مردمان دقیقاً بفهمند که موضوع از چه قرار است و، از این رهگذر، پای در میدان عمل بگذارند، آنهم نه با نیت تسلیم شدن بی چون و چرا به خواستهای رقیب، بلکه برای درک و فهم متقابل و دستیابی به توافق نهایی میان مردمان و ملتهایی که دگرگونه می اندیشند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Alfred Nober

منبع:اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389.